۷/۰۳/۱۳۸۸

باید این در را بست


وهم تو در حضور زاویه دار یک در
     و  من در شعاع پاندول یک ساعت  
انتظار می کشم

  درست مثل روشنی یک سیگار در تاریکی یک شب بارانی

   بی امید آمدنت !
 
 و  چه شورست و چه شیرین
و چه  قدر  وهم آلود..

باید این در را بست ..
  و تصمیم گرفت ..
  ماندن در خالی قبر گونه ی خانه ..
یا رفتن..

۲ نظر:

  1. درست مثل روشنی یک سیگار در تاریکی یک شب بارانی ! و اگر بیایی ... زیر پایت خاموش میشوم بی آنکه بوسه ای از لبانت بگیرم , آه چه شیرین وداعی !!

    پاسخحذف
  2. زیبا سروده ای بود. استعاره ها و تعبیرهای زیباییی دارد. لذت بردم.

    پاسخحذف

برای نظر دادن به سبک بلاگفا
روی" نام و آدرس" اینترنتی کلیک کنید

حالا می توانید مثل بلاگفا با زدن نام و آدرس بلاگ خود آپ کنید

"من" از اینجا آمده ام