۹/۰۱/۱۳۸۸

برون ریزی _2

صدای خفته ی تنها کبوتر بیدار ..

بیا  خیس باشیم ، بیا ما دوتا خیس باشیم زیر ثانیه ها ، بیا برگ باش و بریز اما زیر پا نرو..
بیا فقط چند قدم تا بی نهایت باقیست ، بیا با من همراه باش ، هم قدم ، بگذار ثانیه ها بر ما بریزند
بگذار خیس ِ خیس ، در میان برگهایی که می ریزند ،  بلند ، ساکت باشیم ..
و قدم هامان را هیچ کس نشمرد ، جز خدا..

۸/۲۰/۱۳۸۸


عاقبت یک روز 

دستانم در تمنای به آغوش کشیدنت  ،
بی گدار ، به آب می زنند و  تا انتهای این بی کرانه ی دریا می روند.

۸/۱۶/۱۳۸۸

من او را ناگاه

سر آن کوچه که بودیم ،

             در سرازیری ِ راه

                   من او  را ناگاه  ،
 دوست داشتم ،

 آری ،
        حسِ ِ آغوش عجیبی در نگاه من و اوست ،

          نه به سان ِ یک عشق ، نه به سانِ یک دوست
                             بسان یک کاپشن ِ کهنه ی گاهی بر دوش ،
                                            من او را از دور ، دوست خواهم داشت .


(حسین عطایی فرد )

۸/۱۵/۱۳۸۸

کنعان



کنعان را دیدم!  اگر میخواهید نقد خوبی از این فیلم را می توانید اینجا بخوانید  ، کنعان را دیدم و این تکه هایش را ...
*****

آذر: " مینا می گه نصفه این برج ها رو تو ساختی !؟"

مرتضی: " راست میگه"
آذر:" خوب یه کم خوشگلتر می ساختی ، چین اینا اینقدر بی ریخت ؟"
مرتضی: "تو دو روز بمون اینجا به ریخت همه چی عادت می کنی "

*****
مینا: " امروز دستش رو دیدم ، خودکشی کرده بود "
علی:" خواهرت ؟ اون که میگفتی سمبل مقاومته؟ "
مینا :" عوض شده !"
..(چند لحظه بعد )
علی به مینا :" ببین ، مرتضی  یه ..."
مینا به علی:"  تو عاشق استاد 15 سال پیشتی . ، مرتضی عوض شده "
علی:" همه عوض شدن ! تو کسی رو می شناسی که از 15 سال پیش تا الان عوض نشده باشه؟"
مینا: آره.. تو "

***
هنوز به من میگفت ،استاد .
گفتم بابا استاد کدومه ! معماری که شاگردش  دواپیچ داروخانه بشه به درد عمش میخوره

***
-چند روز پیش اومد اینجا گفت لاله می خوام ، گفتم لاله ؟ اونم تو چله تابستون
- تو چله ی تابستون لاله بخواد خوبه دیگه ، بقیه تو زمستون می خوان ، چه فایده؟

***
(وخیلی از صحنه های فوق العاده ی فیلم که قایل توصیف نیست ، مثل  سکانس های توقف آسانسور در طبقه ی 5 )




۸/۱۲/۱۳۸۸


باران صدای دیگرانیست که آن را زیر لب نجوا میکنند ....

۸/۱۰/۱۳۸۸


اشتباه کردم زندگی ، گل یا پوچ نبود ، هیچ و پوچ بود


***
ماز از پونه بدش می آد ، تو دانشکدش ، بزرگترین مزرعه ی تولید پونه ی جهان راه اندازی میشه !

اسطوره ی عشق

هرکسی دستی بر گوشه ای از این فیل دوست داشتن کشیده و چیزی از آن را دیده و گفته است ! اما می دانید به نظر من دوست داشتن هر چه که باشد  ، همچون قسمتی از وجود ماست ،  این که کسی را دوست داشته باشم یا نه ، به  دیگران و نقدهایشان ، به تجربه های خودم  ، به بی رحمی و هزار و یک عیب دیگر آن فرد ، بستگی ندارد ، همه اش به خودم مربوط است و به اینکه  چیزی از درونم ، نماد بیرونی پیدا کرده و من دوستش دارم! به نظرم دوست داشتن  را هر کاری اش بکنی ، چون بخشی از وجودت هست ، از بین نمی رود ، ممکن است که به خوبی و بالغانه ، بدانی که دوست داشتنت نا به جاست یا نباید باشد و یا هزار و یک دلیل دیگر که تو را از او جدا میکند ،ولی باز هم همان احساس شیرین دیدن درونمان ، در بیرون ، و احساس تعلق و احساس دوست داشتن هست . از بین نمی رود بلکه تنها عاقلانه مهار می شود ، اما عقل هم  تا جایی این شتر گریز پا را نگه می دارد!!! جایی می رسد که  دیگر تاب نمی آوری ، تاب نمی آورم ، جایی که  دلم می خواهد مثل بچه ها زار زار گریه کنم بی آنکه بدانم چرا ! شاید این گریه کردن ها ، درست مثل گریه کردن های زمان کودکی ام باشد ، اما هر چه که هست می دانم که با وجود غلط بودن ،  گاهی باید باشد ، گاهی هست و باید جوری  تسکینش دهم ، باید نوازشش کنم نگذارم پیش از این گریه کند . 

  بی شک من در  زندگی ام اسطوره ی عشقی دارم که تمام دوست داشتن هایم از آن ناشی می شود ، این اسطوره ی عشق من ویژگی هایی دارد که دارم پیدایشان می کنم ، ویژگی هایی مثل رفتارش ، آرایشش ، صحبت کردنش و .. . نقد این اسطوره بی شک کار بیهوده ای است ، این اسطوره درست مثل خدا ، نیازی از درون من است .

پاورقی : این شعر را که امروز به طور کاملا تصادفی توی دو تا ماشین شنیدم !!


باز هم آمدی تو بر سر راهم  ...  ای عشق می کنی دوباره گمراهم
...
دیریست قلب من از عاشقی سیر است .... خسته از صدای زنجیر است
...
دنیا، سرنوشتم را به یاد آور ..  دریا، سرگذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم ..    چون غریبی غرق در رازم
بی نشان و بی هم آوازم    ...  

می روم شبها به ساحلها ..  تا بیابم خلوت دل را


دانلود : از اینجا 
متن کامل آهنگ از اینجا

"من" از اینجا آمده ام